...شلغم نپخته ایی از افکارم...
ضایع شدن یه احساس خاصه که اتفاقا اصلا هم خوشایند نیست... به جرعت میتونم بگم تا حد زیادی تاثیر بدشو روتون میذاره!!! حالا هر چقدر هم مثل امثال من ادعای روشن فکری داشته باشین و اهل حرفای کلیشه ایی باشین که مثلا: توی روابط اجتماعیتون دید ادما و چپ چپ نگاه کردناشون و بعضا پوزخندهای رو لبشون براتون مهم نیست و از این حرفا...! ولی حتی با این دید هم بعضی وقتا یه جورایی میشه که تو یه اتفاق و موقعیت خاص "ناخوداگاه" عرق شرم بریزین گوش هاتون و پشت گردنتون داغ بشه و لپ هاتون قرمز و مثل الان من سعی کنین با یک کار هر چند بی ربط_ مثل نوشتن سرپایی اونم تو اتوبوس در حال حرکت!!- از زیر نگاهای بقیه در برین! حالا چه یک دفعه بفهمین پولی برای بلیط اتوبوس ندارین و ضایع بشین!!! چه تو رسوندن منظورتون هر چند هم که ساده باشه یه دفعه دچار لکنت زبون و عقب موندگیه موضعی بشین و باز ضایع بشین!!! یا وقتی بعد دو مورد مذکور دچار فلج آنی بشینو تو مسیر صاف و مستقیم و بی دستانداز پاتون پیچ بخوره و بیوفتین تو جوبی که دو متر باهاش فاصله دارین و باز هم ضایع بشین!!! حالا جدای از کمدیی که برای عابرین کوچه ساختین توی ذهن و روح خودتون یه درام اعصاب خورد کن درست میشه که یک روز فعالیت مفیدتونو مختل میکته... و شاید درس عبرتی بشه که قبل از نطق کردن ها و دم گرفتن های ایدءولوژیسم جلوی فک و فامیل کمی هم به ناخوداگاهتون که صادق تر از خودتونه رجوع کنین!!!
پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ |