...شلغم نپخته ایی از افکارم...
از ساعت بعد از نیمه شب به سپیده ی صبح: برتری ات را بر خودم میدانم هر چه نباشد تو فرصتی هستی که هنوز استفاده نشده تو همان اینده ایی هستی که در مباحثه ها ی پشت سرت تقریبا همه به تو امید دارند تو فرزند نو رسیده ایی از زمان هستی .تو قطعا عمر دوباره ی فرصت هایی هستی که برای جبران ممکن است به هر کسی داده شود من به برتری تو اگاهم.... و همچنین زیبایی ات را میستایم به راستی که چه کسی میتواند زیبایی چهره ی نور افشان صبحی چون تو را با پرده ی تاریک و سیاه نقش چون منی به قیاس اورد؟ ای صبح تو همان هستی که تازه میکند همهان دلانگیزی که تراوت میبخشد که مفهوم زندگی را تنها با دیدن دوباره ی تو می توان درک کرد حال انکه من تنها زمانی برای فراغت و اسودگی و حس کردن تمام خستگی هایی که در هنگام خوشی با روشنایی تو حاصل شده هستم و چه کسی در میابد زیبایی را که در دل اسمان تیره ام نهفته است؟ ستارگانی که میدرخشند چشمک می زنند می رقصند و به زیبایی هر چه تمام تر در دامان سیاه اسمان خود نمایی می کنند و در مقابل چشمان بسته و خواب هایی که غافل میکنند اهل و غیرش را از درک معنای تمام این زیبایی ها ... ای صبح دم گر چه تو را با تمام وجود و احساس سر شارم تحصین میکنم اما... اما باید چیزی را بدانی باید بدانی اگر چه چشمان زیادیی برای دیدن زیبایی هایم گشوده نیست اما دروازه عقل هر کسی همواره به روی این حقیقت باز خواهد بود حقیقتی که بد نیست تو نیز ان را بدانی باید بدانی این صدای نیمه شب نیست که از تو و دل ربایی هایت میگوید بلکه این صدای صبحی چون توست که تا ساعاتی پیش تمام ان چیز هایی را که اکنون به خاطرش به خود می بالی را دارا بوده اری صدای صبحی چون خودت که زمان او را بدین روز در اورده میدانم که تا چند ساعت دیگر هیچ اثری از از من جز میلیون ها خاطره ی تلخ و شیرین و یک عدد به نام تاریخ و شاید مناسبتی باقی نخواهد ماند و با امدن تو عمر کوتاه و چند ساعته ی من نیز پایان میابد اما دوست دارم بدانی که هرگز از این بابت ناراحت نیستم و تو را مسول ان نمی دانم صبح زیبا انسان ها مثل من و تو زیاد در عمرشان میرود و می اید پس خیلی نگران از دست رفتن عمر کوتاه تو نیستند و این را بدانکه اگر تو نیز مانند من به غروب زندگی ات نزدیک شوی کسی برایت عزاداری نمیکند ای روشنایی روز این را بدان که من همان اینده ایی هستم که تا چند ساعت دیگر در انتظار توست و طی کرده ی ان راهی هستم که پیش روی توست این پند را از من بگیر و امید کسانی را که به طلوعت چشم بسته بودند را نا امید نکن به زیبایی هر چه تمام تر بدرخش و تمام تلاشت را بکن که خاطره ایی خوش باشی ... و اکنون که عمر چند ساعته تو برای دیگران ارزشی ندارد پس خودت به خوبی از ان استفاده کن و زیبا ترین سحری باش که هر کس ارزو دیذن ان را دارد.... اکنون که این خط نوشته ها را بر تکه ابر های پراکنده اسمان نورانی ات میخوانی به یاد من باش و بدان که تا چند ساعت قبل من به جای تو نشسته بودم تو برایم همچون فرزندی هستی که از وجورم برامدی "فرزندم تولدت مبارک"
پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ |