...شلغم نپخته ایی از افکارم...
در کوچه پس کوچه های تقدیرم... مسیری اشنا نمیابم... گیج و سردرگم به هر کوچه ایی سرک میکشم راه من کدام است این؟!!یا این یکی؟!! نه ..نمیدانم کجا بروم .. و شاید نمیدانم راه چیست! و یا معنی رفتن را نمیدانم! اصلا اینده چیست؟؟؟!!! زمانی که بی اذن من میاید حتی اگر نخواهم ..؟! و در موعد رفتنش بدون لحظه ایی درنگ میرود ...؟! من چرا باید به دنبال این عنصر بی ثبات بروم؟؟؟!!! و اگر نروم بمانم و چه کنم؟ اصلا مگر میشود ماند و پیش نرفت چه کسی در برابر جریان سخت و سهمگین موج های خروشان تقدیر دوام می اورد؟ گیج و سردرگم هنوز هم میگردم به دنبال چیزی که نمیدانم چیست... و چه سخت پیدا میشود یک جسم نامرءی... پ.ن:سردرگم . خسته . بی هدف . نا امید... و شاید بی اعتقاد به حرفایی که زدم ولی میدونم که واقعا خستم و صد البته سردرگم
پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ |