• وبلاگ : ...شلغم نپخته ايي از افکارم...
  • يادداشت : شهريار
  • نظرات : 2 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    دشت خشکيد و زمين سوخت و باران نگرفت
    زندگي بعد تو بر هيچ کس آسان نگرفت

    چشمم افتاد به چشم تو ولي خيره نماند
    شعله‌اي بود که لرزيد ولي جان نگرفت

    جز خودم هيچ کسي در غم تنهايي من
    مثل فواره سر گريه به دامان نگرفت

    دل به هر کس که رسيديم سپرديم ولي
    قصه‌ء عاشقي ما سر و سامان نگرفت

    هر چه در تجربهء عشق سرم خورد به سنگ
    هيچ کس راه بر اين رود خروشان نگرفت

    مثل نوري که به سوي ابديت جاريست
    قصه اي با تو شد آغاز که پايان نگرفت

    فاضل نظري

    [گل]
    پاسخ

    very nice tanke you